تاحالا شده فکر کنید در حال فرار کردنید؟
تصور کنید قرار است یک پروژه بزرگی رو انجام بدهید؛ ولی همزمان در یک کلاس ورزشی هم ثبتنام میکنید و بعد نه به پروژه به طور تماموکمال میرسید نه به کلاس ورزشی! این یک مثال بارز از فرارکردن است..
چه میشود که فرار میکنیم؟
زمانی که محدودیتهای خودمان را در نظر نمیگیریم یا گامی بزرگتر از حد توانمان برمیداریم، حتی ممکنه فقط بهخاطر اینکه شخصی مسئولیت گریزیم اینکار را انجام بدهیم! اگر کسی باشیم که مسئولیت افکار اقدامات و پیامدهای تصمیماتمان را بطور 100 % قبول کنیم، رفتاری که از خود نشان میدهیم متفاوت خواهد شد.
ممکن است از کار زیاد فرار کنیم و سراغ تفریح و روابط برویم یا ممکنه برعکس این کار را انجام بدهیم؛ چراکه هرکدام از ین کارها نیاز به مسئولیتپذیری دارد.
قبل از عمل فکر کنیم و مسئولیت آن را قبول کنیم
گروهی از مهندسان استرالیایی برای انجام یک پروژه به گینهنو مأمور شده بودند. تمام تسهیلات زندگی ازجمله منزل و تهیه غذا به عهده شرکت بود. از ینرو شرکت برای سه مهندس خود یکخانه ویلایی بزرگ، ماشین و یک نفر مستخدم در اختیار گذاشته بود. مستخدم علاوه بر باغبانی و نظافت منزل، آشپزی را نیز بر عهده داشت.
مستخدم جوانی 20 ساله و از اهالی بومی گینه نو بود. مهنندسان به طور کلی از او رضایت داشتند و مخصوصاً دستپخت او و غذاهای دریایی را بی نظیر میدانستند ولی از یک بابت کمی نگران بودند. آنها متوجه کاهش تدریجی محتوای شیشه برندی خو شده بودند و مشکوک بودند که مبادا این مستخدم جواب و مودب و منظم، پنهان از ۀنها به این مشروب ناخنک میزند.
اگرچه مشروبات الکلی به طور کلی در گینه نو بسیار گران بود، ولی آنها بیشتر آن بودند که مبادا کار کردن او با مهندسان و در دسترس بودن مشروب برای او باعث شود که او با مشروب آشنا شده و به آن عادت کند و فردا که کار مهندسان تمام شود، این جوان به سمت مشروب کشیده شده و زندگی خود و خانواده اش را فنا کند.
اما از طرف دیگر آنها فقط مشکوک بودند و مدرک و دلیل کافی برای آن نداشتند. از ین رو تصمیم گرفتند که فرضیه خود را آزمون کنند؛ بنابراین با ماژیک کمرنگی روی شیشه برندی محتوای شیشه را نشانهگذاری کردند و قرار گذاشتند که تا فردا شب کسی از آن استفاده نکند تا ببینند آیا جوان آن را مصرف میکند یا نه. شب بعد که شیشه را وارسی کردند مطمئن شدند که محتوای شیشه پایین آمده و بنابراین دیدند که جوان از برندی آنها بدون اجازه و دزدکی میخورد.
نتیجهگیری شتابزده یک از عوامل ارتباطات ناقص است. گاهی اوقات ممکن است ما فکر کنیم که مدارک و شواهد کنار هم قرار گرفته و به طور هم سو ما را به نتیجهگیری درست هدایت میکنند، اما واقعیت این است که در بسیاری از مواقع نتیجهگیری مبتنی بر چند نشانه متفرق ضرورتاً درست نیست و لازمه با واقعیت روبرو بشویم و از آن فرار نکنیم، همچنان که در ادامه این قصه میتوان ملاحظه کرد:
یک شب که مهندسان در یک جشن شرکت کرده بودند، دیروقت با خلقی شاد به خانه برگشتند. اما متوجه شدند که مقدار برندی موجود در شیشه بازهم کمتر شده است در حالیکه از دغلکاری و دزدی مستخدم دلخور شده بودند تصمیم گرفتند که یک درس حسابی به او بدهند.
یکی از آنها در شیشه محتوی برندی ادرار کرد و در آن را بست و آن را در جای همیشگی قرارداد و منتظر شدند تا ببینند در روزهای آینده چه اتفاقی رخ میدهد. چند روز گذشت و آنها متوجه شدند که محتوی شیشه هر روز کمتر و کمتر میشود. یکی از آنها احساس گناه کرد و گفت که با این کار این بچه مریض میشود، صحیح نیست که با او اینگونه رفتار کنیم. او جوان است و نیاز به آموزش دارد، پس بهتر است با او حرف بزنیم و به او تذکر بدهیم که وقتی برای ما کار میکند باید با ما صادق و روراست بوده و امانتدار باشد. ین کار برای آینده او هم بهتر است.
همه نظر او را پذیرفتند. او را صدا کردند و از او پرسیدند تو از ین برندی مصرف کردی؟ او بلافاصله جواب داد: بله قربان. یکی از مهندسان درحالیکه حالت معلم اخلاق را به خود گرفته بود با عصبانیت گفت که چرا بدون اجازه ما از برندی ما خوردی؟ نمیدانی که برای خوردن از اموال دیگران باید از آنها اجازه بگیری؟
جوان درحالیکه مؤدب ایستاده بود گفت: نه عالیجناب شبهایی که دستور غذای دریایی میدهید، من برای اینکه بوی آب دریا از ماهی گرفته شود و طعم بهتری داشته باشد به هنگام سرخکردن ماهی کمی هم برندی به آن میزنم. قربان من برندی را برای غذای خود شما استفاده کردم، ولی هرگز از آن نخوردم.
باید آنجا میبودید و حالت و احساس و افکار مهندسان را میدیدید.
بجای فرار
برای اینکه رشد کنیم لازمه با هر چیزی که از آن دوری میکنیم، روبرو شویم. هرزمان که احساس ترس به ما دست داده میشود آن را قبول کنیم و به دنبال این باشیم که با گامهای کوچک به آن نزدیک شویم و آن را انجام دهیم.
بدانیم که مسئول تمام تجربههایی که میکنیم کسی غیر ما نیست. هرکجا که برویم خودمان هم همراه ما میآید.
دیدگاهتان را بنویسید